هوش مصنوعی:
این متن شعری است که مضامینی مانند عشق، رهایی از غم، زیبایی، فداکاری، و حکمت زندگی را در بر میگیرد. شاعر از ضرورت تجربهکردن لحظات زندگی، رهایی از اندوه، و آموختن از استادان عشق و جانبازی سخن میگوید. همچنین، به زیبایی طبیعی و تأثیر آن بر دل اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و فلسفی است که درک آن ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات شاعرانه نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
شمارهٔ ۲۰۸
یک نفس خود را ز غم آزاد میباید گرفت
صرفهای از عمر بیبنیاد میباید گرفت
حلقة فتراک را در گوش میباید کشید
سرمه از گرد ره صیّاد میباید گرفت
ذوق خندیدن گرت انگشت بر لب میزند
خویشتن را همچو گل بر باد میباید گرفت
در محبّت با دلی از شیشه نازکتر که هست
جان آهن سینة فولاد میباید گرفت
پای تدبیر محبَّت میرسد آخر به سنگ
غیرتی از تیشة فرهاد میباید گرفت
در فن جانبازی عشّاق هم تعلیمهاست
سر خط این مشق از استاد میباید گرفت
دلبری را شیوهها جز حسن مادرزاد هست
شمّهای گفتم دگرها یاد میباید گرفت
ساغر پر تا خط بغداد بر لب بیغمی است
پادشه را خطة بغداد میباید گرفت
ترا چو خط طَرَفِ روی لاله رنگ گرفت
ز رشک آینة آفتاب زنگ گرفت
شکست قیمت لعل آن لب و به خنده شکست
گرفت ملک دل آن غمزه و به جنگ گرفت
به شکوه گرم زبانآوری شدم افسوس
که آن دهن سر راهم گرفت و تنگ گرفت
به دوستی تو گر شهرهام عجب نبود
مرا که گوهر اشک از رخ تو رنگ گرفت
چه اعتراض دلش سخت اگر بود، فیاض
نکرده است ز سختی کسی به سنگ، گرفت
صرفهای از عمر بیبنیاد میباید گرفت
حلقة فتراک را در گوش میباید کشید
سرمه از گرد ره صیّاد میباید گرفت
ذوق خندیدن گرت انگشت بر لب میزند
خویشتن را همچو گل بر باد میباید گرفت
در محبّت با دلی از شیشه نازکتر که هست
جان آهن سینة فولاد میباید گرفت
پای تدبیر محبَّت میرسد آخر به سنگ
غیرتی از تیشة فرهاد میباید گرفت
در فن جانبازی عشّاق هم تعلیمهاست
سر خط این مشق از استاد میباید گرفت
دلبری را شیوهها جز حسن مادرزاد هست
شمّهای گفتم دگرها یاد میباید گرفت
ساغر پر تا خط بغداد بر لب بیغمی است
پادشه را خطة بغداد میباید گرفت
ترا چو خط طَرَفِ روی لاله رنگ گرفت
ز رشک آینة آفتاب زنگ گرفت
شکست قیمت لعل آن لب و به خنده شکست
گرفت ملک دل آن غمزه و به جنگ گرفت
به شکوه گرم زبانآوری شدم افسوس
که آن دهن سر راهم گرفت و تنگ گرفت
به دوستی تو گر شهرهام عجب نبود
مرا که گوهر اشک از رخ تو رنگ گرفت
چه اعتراض دلش سخت اگر بود، فیاض
نکرده است ز سختی کسی به سنگ، گرفت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.