۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۹

یاد او در سینه کردم جامه بوی گل گرفت
دم زدم از زلف او هنگامه بوی گل گرفت

از صریر کلک، صوت عندلیب آید به گوش
بسکه در تحریر نامت خامه بوی گل گرفت

جوش بلبل بر کبوتر جلوة پرواز بست
تا چو برگ گل زنامت نامه بوی گل گرفت

هر گره از طرّة بند قبایت غنچه‌ایست
تا ز همدوشیِّ سروت جامه بوی گل گرفت

شمع بی‌تابانه بر یاد تو می سوزد به بزم
کز بخور دود او هنگامه بوی گل گرفت

خاصگان در آتش بی‌طاقتی‌ها سوختند
از نسیمت تا مشام عامه بوی گل گرفت

دست بر سر بس که بر یاد گل روی تو زد
بر سر فیّاض ما عمّامه بوی گل گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.