هوش مصنوعی: این متن شعری است که از غم و عشق سخن می‌گوید. شاعر از گرفتاری در دام غم و عشق می‌نالد و بیان می‌کند که سال‌ها با عشق جنگیده، اما در نهایت غم بر او چیره شده است. او از شعله‌ای که در دامنش افتاده و جانش را فراگرفته سخن می‌گوید و از ناتوانی در درک و کنترل این احساسات رنج می‌برد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، بیان احساسات پیچیده و غم‌انگیز نیاز به سطحی از بلوغ ذهنی و تجربه‌ی زندگی دارد.

شمارهٔ ۲۱۰

تا گریبان من اینک گرد دامانم گرفت
خاک دامنگیر غم آخر گریبانم گرفت

شهسوار غم که جز من مرد میدانی نداشت
در کمینم کرد تا آخر به میدانم گرفت

من که جنگ روبرو با عشق کردم سال‌ها
من نمی‌دانم چه کرد آخر که پنهانم گرفت

من شراری را به دامن تیز می‌کردم کزو
شعله‌ای در دامنم افتاد و در جانم گرفت

گفتی ای فیّاض دل را چون گرفت آن مه ز تو؟
چون گرفتن را نمی‌دانم!‌ ولی دانم گرفت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.