۱۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۹

مشّاطه چو آرایش آن زلف علم کرد
آن خم که در آن بود دلم باز به خم کرد

هر تار سر زلف تو ماوای دلی بود
مشّاطه برین سلسله بسیار ستم کرد

قربانی مژگان تو گردم که به یک تاز
تسخیر جهان بی‌مدد تیغ و علم کرد

تا لذّت تیغ تو چشیدست، دلم را
رحمست بر آن صید که از دام تو رم کرد

نازی که نگاه تو به فیّاض حزین داشت
یارب چه گنه دید که بی‌واسطه کم کرد!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.