هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه بیانگر درد فراق و آرزوی وصال معشوق است. شاعر از طولانی شدن شبهای دوری مینالد، حاضر به گذشتن از وصال نیست و حتی خون خود را فدای معشوق میکند. در ابیات پایانی با اشاره به بلبل و فیّاض (عنقا)، بر شدت عشق و ناممکن بودن فراموشی تأکید میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و استعارههای پیچیده ادبی است که درک کامل آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات غنایی دارد. همچنین برخی اشارات مانند 'قتل همه کن حرام بر خویش' ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب باشد.
شمارهٔ ۳۱۷
یک شب که نه در وصال باشد
هر لحظه هزار سال باشد
آنرا که تو در خیال باشی
تا حشر شب وصال باشد
قتل همه کن حرام بر خویش
تا خون منت حلال باشد
گر خون منست این دیت چیست
بگذار که پایمال باشد
ممکن نبود گذشتن از وصل
هر چند امرِ محال باشد
داد دل شکوه میتوان داد
گر یک نفسم مجال باشد
کلکش منقار بلبلانست
فیّاض چه غم که لال باشد
هر لحظه هزار سال باشد
آنرا که تو در خیال باشی
تا حشر شب وصال باشد
قتل همه کن حرام بر خویش
تا خون منت حلال باشد
گر خون منست این دیت چیست
بگذار که پایمال باشد
ممکن نبود گذشتن از وصل
هر چند امرِ محال باشد
داد دل شکوه میتوان داد
گر یک نفسم مجال باشد
کلکش منقار بلبلانست
فیّاض چه غم که لال باشد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.