هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و فراق می‌گوید و بیان می‌کند که فریادهایش به جایی نرسیده و تنها یاد معشوق در ذهنش باقی مانده است. او از دست دادن قوّت، فراموشی همه چیز جز معشوق، و تنها ماندن با غم و حسرت سخن می‌گوید. در نهایت، تنها آزادی ذاتی و عشق ویرانگرش را به یاد می‌آورد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه و غم‌انگیز است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۳۳۴

بسکه کردم داد از آن بت قوّت دادم نماند
آنقدر فریاد ازو کردم که فریادم نماند

هر چه جز یاد دهان او فراموش منست
بسکه یاد هیچ کردم هیچ در یادم نماند

گریه‌ام در آب راند و ناله در آتش نشاند
لاجرم جز مشت خاکی در کف بادم نماند

غصّه را شیرین خود کردم بلا را بیستون
حسرتی بر خسرو و رشکی به فرهادم نماند

هر چه بر من منتّی از غیر بود از من برفت
هیچ جز آزادی طبع خدادادم نماند

عشق تاراج عجب بر خرمن من رانده است
خاطر خوش، جان آزاد و دل شادم نماند

رفت فیّاض از سرم اندیشة چین و ختن
این زمان در دل به غیر از فکر بغدادم نماند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.