هوش مصنوعی: این شعر از درد و غم ناشی از عشق و جدایی سخن می‌گوید. شاعر از دام عشق و زلف یار می‌گریزد، اما گریزی نمی‌یابد. او از زاهدان و ریاکاران انتقاد می‌کند و آزادگان را می‌ستاید. همچنین، از پریچهرگان و نازهای آنان یاد می‌کند و بیان می‌دارد که عشق و مستی راه بازگشتی ندارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و انتقادی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال سنگین و نامفهوم باشد. همچنین، برخی از اشارات عاشقانه و انتقادی نیاز به درک بالاتری از زندگی و اجتماع دارند.

شمارهٔ ۳۴۳

از پی قتلم دگر، درد و غم، آماده‌اند
همچو دو ابروی یار پشت به هم داده‌اند

پای گریزم نماند وای که در خون من
لشکر مژگان ناز صف به صف استاده‌اند

جسته‌ام از دام زلف لیک به تسخیر من
لشکر آشوب خط دست به هم داده‌اند

طبع من و منع عشق آنگه ازین زاهدان
در عجبم کاین گروه از چه چنین ساده‌اند!

از ره مستیّ و عشق باز نگردم اگر
خلق چو نقش قدم در پیم افتاده‌اند

کس نبرد ره به عشق شکر که این زاهدان
در گرو سبحه و در غم سجّاده‌اند

این همه علم و عمل آن همه مکر و حیل
شکر که آزادگان از همه آزاده‌اند

هیچ نگیرند انس هیچ نگردند رام
وه که پری چهرگان جمله پریزاده‌اند

بهر تو فیّاض بود کوشش رنج و بلا
بی‌تو چنین درد و غم در به در افتاده‌اند
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.