هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر احساسات عمیق و دردناک شاعر از عشق نافرجام، رنجهای عاشقانه و ناامیدی است. شاعر از بیوفایی معشوق، تلخیهای زندگی و گذر عمر با حسرت سخن میگوید. تصاویر شعری مانند موج باده، دم شمشیر، بوی خون و زنجیر، فضایی غمگین و پرتنش را ایجاد میکنند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاشقانه، ناامیدی و مرگ است که درک آنها به بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین برخی تصاویر مانند خون و شمشیر ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب باشد.
شمارهٔ ۴۲۳
چنانم بزم عشرت بیلبش دلگیر میآید
که موج باده در چشمم دم شمشیر میآید
ندانم بر زبان حرف که دارد کلک تقریرم
ولی دانم که بوی خون ازین تقریر میآید
به جرم از طاعتم امّیدواری بیشتر باشد
که از سعی آنچه ناید از تو ای تقصیر میآید
به این تلخی به امیّد تو عمر جاودان خواهم
که میگوید که هرگز عاشق از جان سیر میآید!
زرنگ ناله آثار سرایت میتوان دانست
تو زودآ ای نفس بر لب که قاصد دیر میآید
چه شد امروز اگر غیر از گریبان نیست در دستم
که فردا دست جیب آموزِ دامنگیر میآید
چو احوال دل دیوانه در تحریر میآرم
صریر خامهام چون نالة زنجیر میآید
جوانی کرده ضایع کی به پیری میرسد جایی
که بیایوار کمتر کاری از شبگیر میآید
به خون خوردن بدل شد میل شیر آن طفل را لیکن
هنوزش از لب خونخواره بوی شیر میآید
چنانم روز روشن بیرخ او دشمن جان شد
که میپندارم از روزن به چشمم تیر میآید
به فتراک نگاهش موج خون همنشینان بین
به مهمان رفته پنداری که از نخجیر میآید
توان با بینیازی پوست از گردون بر آوردن
در آن بیشه که این آهوست کمتر شیر میآید
که موج باده در چشمم دم شمشیر میآید
ندانم بر زبان حرف که دارد کلک تقریرم
ولی دانم که بوی خون ازین تقریر میآید
به جرم از طاعتم امّیدواری بیشتر باشد
که از سعی آنچه ناید از تو ای تقصیر میآید
به این تلخی به امیّد تو عمر جاودان خواهم
که میگوید که هرگز عاشق از جان سیر میآید!
زرنگ ناله آثار سرایت میتوان دانست
تو زودآ ای نفس بر لب که قاصد دیر میآید
چه شد امروز اگر غیر از گریبان نیست در دستم
که فردا دست جیب آموزِ دامنگیر میآید
چو احوال دل دیوانه در تحریر میآرم
صریر خامهام چون نالة زنجیر میآید
جوانی کرده ضایع کی به پیری میرسد جایی
که بیایوار کمتر کاری از شبگیر میآید
به خون خوردن بدل شد میل شیر آن طفل را لیکن
هنوزش از لب خونخواره بوی شیر میآید
چنانم روز روشن بیرخ او دشمن جان شد
که میپندارم از روزن به چشمم تیر میآید
به فتراک نگاهش موج خون همنشینان بین
به مهمان رفته پنداری که از نخجیر میآید
توان با بینیازی پوست از گردون بر آوردن
در آن بیشه که این آهوست کمتر شیر میآید
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.