هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و اخلاقی است که بر اهمیت دوری از تعلقات دنیوی، رهایی از دامهای شیطانی، و گرایش به سادگی و معنویت تأکید دارد. شاعر از خواننده میخواهد از ظاهرپرستی، غرور، و نادانی بگریزد و به سمت باطنگرایی، فروتنی، و دانش روی آورد. همچنین، متن بر لزوم پرهیز از اختلاط با نااهلان و تمرکز بر خودسازی تأکید میکند.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند نقد زهد ظاهری یا پرهیز از نفاق ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
شمارهٔ ۴۵۸
قدر درویشی نمیدانی به سلطانی گریز
ذوق جمعیّت نداری در پریشانی گریز
در سلوک فقر وحشت را به الفت جنگ نیست
ظاهر آمیزش طلب میباش و پنهانی گریز
غایت هر شیوه در آمیزش ضدّست و بس
کفر را آماده باش و در مسلمانی گریز
بهر صید خلق دامی چون گشادِ جبهه نیست
گر ز صیّادان نیی در چین پیشانی گریز
ذوق تحسین خلایق زهر شکّر میکند
زاهدی بگذار اگر مردی به رهبانی گریز
از تنعّمهای جسمانی گذشتن کار نیست
گر توانی از تلذّذهای نفسانی گریز
جامه و عمامه و مسواک و ریش و شانه چیست
هان و هان از دام تسویلات شیطانی گریز
حفظ ظاهر موجب اهمال باطن بیش نیست
این ادب بگذار و در آداب روحانی گریز
سایة خلق آب رو را آفتاب دشمنی است
جهد کن در سایة الطاف ربّانی گریز
دانشت سرمایة مغروری جهل است و بس
مردی، از دانایی افزونتر، ز نادانی گریز
عقدهریزیهای حسرت را گشاد دیگرست
قدر دشواری چه میدانی، در آسانی گریز
تا عزیزی از نفاق آسمانت چاره نیست
یوسفی بگذار و پس از مکر اخوانی گریز
دردسر هر کس به قدر سر بزرگی میکشد
گر جهانی غم نداری از جهانبانی گریز
گر سبکروحی هوس داری گرانی کش ز خلق
با تن آسانی نشاید، از گرانجا نی گریز
امتزاج نازکان را لطف طبعی لازمست
گر نیی شبنم ز گلگشت گلستانی گریز
عافیت خواهی مده دامان تنهایی ز کف
با جز از خود در میامیز از پشیمانی گریز
جز به خود فیّاض آمیزش مکن تا ممکن است
بلکه از خود نیز چندانی که بتوانی گریز
ذوق جمعیّت نداری در پریشانی گریز
در سلوک فقر وحشت را به الفت جنگ نیست
ظاهر آمیزش طلب میباش و پنهانی گریز
غایت هر شیوه در آمیزش ضدّست و بس
کفر را آماده باش و در مسلمانی گریز
بهر صید خلق دامی چون گشادِ جبهه نیست
گر ز صیّادان نیی در چین پیشانی گریز
ذوق تحسین خلایق زهر شکّر میکند
زاهدی بگذار اگر مردی به رهبانی گریز
از تنعّمهای جسمانی گذشتن کار نیست
گر توانی از تلذّذهای نفسانی گریز
جامه و عمامه و مسواک و ریش و شانه چیست
هان و هان از دام تسویلات شیطانی گریز
حفظ ظاهر موجب اهمال باطن بیش نیست
این ادب بگذار و در آداب روحانی گریز
سایة خلق آب رو را آفتاب دشمنی است
جهد کن در سایة الطاف ربّانی گریز
دانشت سرمایة مغروری جهل است و بس
مردی، از دانایی افزونتر، ز نادانی گریز
عقدهریزیهای حسرت را گشاد دیگرست
قدر دشواری چه میدانی، در آسانی گریز
تا عزیزی از نفاق آسمانت چاره نیست
یوسفی بگذار و پس از مکر اخوانی گریز
دردسر هر کس به قدر سر بزرگی میکشد
گر جهانی غم نداری از جهانبانی گریز
گر سبکروحی هوس داری گرانی کش ز خلق
با تن آسانی نشاید، از گرانجا نی گریز
امتزاج نازکان را لطف طبعی لازمست
گر نیی شبنم ز گلگشت گلستانی گریز
عافیت خواهی مده دامان تنهایی ز کف
با جز از خود در میامیز از پشیمانی گریز
جز به خود فیّاض آمیزش مکن تا ممکن است
بلکه از خود نیز چندانی که بتوانی گریز
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.