هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات شاعر در مورد هویت، عشق و رنج‌های عاطفی است. شاعر خود را از مسلمانان جدا می‌داند و به یهودیت، کفر و گبری اشاره می‌کند. او از عشق نافرجام و دردهای ناشی از آن سخن می‌گوید و به یادآوری خاطرات گذشته می‌پردازد. همچنین، شاعر از ناامیدی و احساس بی‌پناهی خود صحبت می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و دینی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به کفر و یهودیت ممکن است نیاز به توضیح داشته باشد.

شمارهٔ ۵۲۲

چند بر سنگم زنی من شیشة جان نیستم
چند پامالم کنی خون شهیدان نیستم

ای مسلمانان مسلمانی اگر اینست و بس
من یهودم، کافرم، گبرم مسلمان نیستم

دست بی‌طالع کجا و گوشة دامان دوست
خاک هم گردیدم و در خورد دامان نیستم

شکر این طالع نمی‌دانم چه سان گویم که من
پای تا سر دردم و ممنون درمان نیستم

می‌رسانم ناله را گاهی به گوش بلبلان
آن‌قدر فیّاض هم دور از گلستان نیستم

چنان در کوی او افتادگی را کار می‌بستم
که عهد دوستی با سایة دیوار می‌بستم

بسان غنچه با یاد لبش در کاروان اشک
ز لخت دل متاع برگ گل دربار می‌بستم

خوشا عهدی که آن بد خو به قصد امتحان من
گره از زلف وا می‌کرد و من در کار می‌بستم

کنون از نیش موری رنجه‌ام کو آنکه هر ساعت
به افسون سر زلفش زبان مار می‌بستم؟

به کفر زلف او ایمان نمی‌آوردم از اوّل
اگر پند پریشان خاطران را کار می‌بستم

مکن عیبم که دل در سبحه بستم کار تقدیرست
اگر در دست من می‌بود من زنّار می‌بستم

خوشا فیّاض آن عهدی که از بیم صبا هر دم
در آن کو خویش را چون کاه بر دیوار می‌بستم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.