هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد هجران یار، ناامیدی از زندگی، و بی‌اعتباری دنیا سخن می‌گوید. او از نداشتن امید، آرامش، و حتی پناهگاهی کوچک شکایت دارد و احساس می‌کند در این جهان ستم‌دیده تنهاست. با وجود بهار و زیبایی‌های طبیعت، او در دل خود جز خار و اندوه ندارد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی مانند ناامیدی، اندوه، و تنهایی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند یأس و بی‌اعتباری دنیا برای سنین پایین‌تر نامناسب است.

شمارهٔ ۵۳۸

به جیب چاک و به دل داغ هجر یار ندارم
چه سان به سیر روم روی لاله‌زار ندارم

لب هوس چه گشایم به آب چشمة حیوان!
اجازت از دم شمشیر آبدار ندارم

رسید دست و گریبان، بهار و سبزه برآمد
خوشم که خاطر جمعی درین بهار ندارم

نفس ز ناله تهی گشت و دیده پر ز سرشکم
پیاده‌ای بدوانم اگر سوار ندارم

کجاست سایة سنگی، کجاست بوتة خاری
که من ز خونِ دل و دیده یادگار ندارم!

امید لطف و تمنّای رحم و چشم مروّت
به کی حسرتت ای بیوفا چه کار ندارم!

گرفت گرد سوار غمم جهان و چه حاصل
که کارْ دیده سواری درین غبار ندارم

نظر به هیچ ندارم، حذر ز هیچ نگیرم
چه اعتبار ازین به که اعتبار ندارم

شکار آهوی فرصت غنیمت است چه سازم
که من تهیّة انداز این شکار ندارم

به سر اگر گل دولت نزد رسایی بختم
همین بس است که در سینه خار خار ندارم

درین ستمکده فیّاض از چه خوش ننشینم
چه بی‌تعلقی‌یی من درین دیار ندارم؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.