۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۲

ز ابر دیده در و دشت را پر آب کنم
ز رشحة مژه خون در دل سحاب کنم

چنین که سر بسرم جوشِ گریه، نزدیکست
که زهرة فلک از بیم سیل آب کنم

مثل شدست به بدیمنی آسمان کهن
همان بهست که این خانه را خراب کنم

حرام باد به من لذت شهادت عشق
اگر به زیر دم تیغت اضطراب کنم

نهشت یک مژه سیلابِ گریه‌ام فیّاض
که یک شب این مژه را آشنای خواب کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.