هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حسرت و اندوه شاعر در گذر عمر و عشق به معشوق سخن می‌گوید. شاعر با تصاویر زیبا و استعاره‌های عمیق، از عشق، تمنا، و جستجوی معنا در زندگی می‌گوید. او از زلف معشوق، تارهای آه، و جلوه‌های حسن یاد می‌کند و آرزو می‌کند که بتواند دردها را درمان کند و عشوه‌های عشق را به خوبان تقدیم نماید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که ممکن است برای نوجوانان کم‌سن‌وسال به‌طور کامل قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و مفاهیم فلسفی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۵۷۸

چون به یاد زلف او اندیشه آرایی کنم
تارهای آه را بر لب چلیپایی کنم

شد چهل سالم به غفلت در مسلمانی بس است
اربعینی در سر زلف تو ترسایی کنم

کی توان دادن به یک دل داد سودای ترا
همچو دل یک قطره خون را به که سودایی کنم

در تماشا یک سر موی ترا شایسته نیست
چون نگه گر هر سر مو را تماشایی کنم

با عنایات ازل دشوارها دشوار نیست
گر تجلّی رو دهد من نیز موسایی کنم

از لب لعل مسیحا معجزت، کو نشئة‌یی
تا به بیماران بیدردی مسیحایی کنم

در بغل گیرم شبی گر قد رعنای ترا
تا قیامت عشوه بر خوبان رعنایی کنم

جلوه هر دم می‌کند جای دگر حسن رخش
خویش را معذورم از دانسته هر جایی کنم

شمه‌ای از لطف پنهان تو گویم آشکار
در تمنّای تو عالم را تمنّایی کنم

می‌توان آوارگی در گلشن از بویش فکند
می‌روم گل را مگر چون لاله صحرایی کنم

یادِ همت می‌دهد فیّاض اندازِ خطر
کشتی خود را همان بهتر که دریایی کنم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.