هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از درد عشق و دوری از معشوق مینالد. او از نالهها و آههایش سخن میگوید و از این که بختش او را از معشوق دور کرده است شکایت میکند. شاعر به یاد زلف دلکش معشوق تا سحر بیدار میماند و در گوشهای نشسته، به گره زدن مشغول میشود. او همچنین از ترک اقامت و سرگردانی در دهات سخن میگوید و از فیّاضی میپرسد که کیست تا به شهرش رسیدگی کند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم شعری ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
شمارهٔ ۵۸۰
گاهی کمان ناله به خمیازه زه کنم
گاهی کمند آه گره بر گره کنم
سیرت ندیده، بخت مرا از تو دور کرد
این داغ را به مرهم وصل که به کنم؟
شب تا سحر به یاد سر زلف دلکشت
در گوشهای نشینم و مشق گره کنم
تا عاشقم زمانه مرا دم نمیدهد
خود را مگر به بلهوسان مشتبه کنم
فیّاض کی بود که براندازِ شهر خویش
ترک اقامت دو سه درگشته دِه کنم
گاهی کمند آه گره بر گره کنم
سیرت ندیده، بخت مرا از تو دور کرد
این داغ را به مرهم وصل که به کنم؟
شب تا سحر به یاد سر زلف دلکشت
در گوشهای نشینم و مشق گره کنم
تا عاشقم زمانه مرا دم نمیدهد
خود را مگر به بلهوسان مشتبه کنم
فیّاض کی بود که براندازِ شهر خویش
ترک اقامت دو سه درگشته دِه کنم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.