۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۹۱

بر گردِ‌رخت سبزه و گل سر زده در هم
دارد چمنت برگ گل و سبزة تر هم

شیرینی و شوری ز شکر خنده و دشمنام
در حلقة لعل تو نمک هست و شکر هم

کوته نکند دست تطاول ز اسیران
زلف تو که از دوش گذشتست و کمر هم

گر صلح نخواهی به من، از جنگ چه مانع
برخیز که ما تیغ نهادیم و سپر هم

مرغانِ چمن، بال به پرواز شکستند
ما را نبود قوّت افشاندن پر هم

از هول شب گور نترسیم که ما را
بسیار شب این طور گذشتست و بتر هم

فیّاض برد دردِ سر از کوی تو فردا
سهلست مدارای تو یک روز دگر هم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.