هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر درد و رنج شاعر از بیمهری و جفای معشوق است که به دشمن تبدیل شده است. شاعر از تغییر رفتار معشوق و تبدیل شدن او به فردی سرد و بیاحساس شکایت میکند و از آتش عشق خود که اکنون به خاکستر تبدیل شده، سخن میگوید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و شکایت از بیمهری است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و احساسات شدید، مناسب سنین بالاتر است.
شمارهٔ ۶۹۸
سخت بیمهر و جفا پیشه و پر فن شدهای
جان من خوب به کام دل دشمن شدهای
نیستم داغ که بیگانه شدی با من لیک
داغ ازینم که فرمودة دشمن شدهای
چون طلا دست فشارِ دم گرمم بودی
که دمید این نفس سرد که آهن شدهای؟
لب پر از خندة گل، چهره پر از لالة رنگ
دگر از بهر تماشای که گلشن شدهای
آتش خانة من بودی و کافیت نبود
برقِ هر جا که یکی سوخته خرمن شدهای!
جرم من چیست گرم آتش سوداست بلند
که برین شعله تو عمریست که دامن شدهای
نرود یاد توام یک نفس از پیش نظر
من نیم بیتو دمی گر چه تو بی من شدهای
این زمان تیره شود خاطرت از من، چه عجب
که ز خاکسترم ای آینه روشن شدهای!
یار چون با تو ندارد سر یاری فیّاض
تو چه در دعوی مهرش رگ گردن شدهای؟
جان من خوب به کام دل دشمن شدهای
نیستم داغ که بیگانه شدی با من لیک
داغ ازینم که فرمودة دشمن شدهای
چون طلا دست فشارِ دم گرمم بودی
که دمید این نفس سرد که آهن شدهای؟
لب پر از خندة گل، چهره پر از لالة رنگ
دگر از بهر تماشای که گلشن شدهای
آتش خانة من بودی و کافیت نبود
برقِ هر جا که یکی سوخته خرمن شدهای!
جرم من چیست گرم آتش سوداست بلند
که برین شعله تو عمریست که دامن شدهای
نرود یاد توام یک نفس از پیش نظر
من نیم بیتو دمی گر چه تو بی من شدهای
این زمان تیره شود خاطرت از من، چه عجب
که ز خاکسترم ای آینه روشن شدهای!
یار چون با تو ندارد سر یاری فیّاض
تو چه در دعوی مهرش رگ گردن شدهای؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.