هوش مصنوعی: این متن شعری است که از غم فراق و ناامیدی از وصال معشوق سخن می‌گوید. شاعر از درد دوری و شکستن آرزوها می‌نالد و یادآوری خاطرات شیرین گذشته، رنج او را بیشتر می‌کند. همچنین، او از ناعادلانه بودن این جدایی شکایت دارد و در عین حال، به زیبایی‌های معشوق مانند قد و زلفش اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و احساسات پیچیده‌ای است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات مانند درد فراق و ناامیدی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۷۷ - در غزل است

ای زلف تو همچو شاخ شمشاد
وی قد تو همچو سرو آزاد

هر چند مرا زهر دو رنج است
بااین همه تا بود چنین باد

اشک من و روی خویشتن بین
گر دجله ندیده ای و بغداد

زلف تو اگر دلی ز من برد
لبهای تو صد هزار جان داد

گوئی که زبان تو که بستست؟
آن بست که آب دیده بگشاد

پرسی که تو را که زد چه گویم
آن زد که عقیله ای چو تو زاد

شادی برسد مرا ز وصلت
از شیرین غم رسد به فرهاد

از دست تو خواستم چو کردن
فریاد کم از تو بود بیداد

شیرینی یاد کرد آن لب
اندر گلوم شکست فریاد

رفت آن که تو بودی و قوامی
دیگر نشود ز وصل تو شاد

کی باز شود به جای هرگز
خشتی که ز کالبد بیفتاد
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶ - در غزل است
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸ - در غزل است
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.