هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از عشق و رنج سخن میگوید. شاعر از عشق به شیرین و رنجهای ناشی از هجران میسراید. او از درد و غم و حسرت سخن میگوید و تصویری از عشقی سوزان و رنجآلود را ترسیم میکند.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عشق و رنج است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیدهی شعری نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
غزل ۲۵۰
کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش
جان شیرین داد و غیر از تیشه نامد بر سرش
آنکه مشت استخوانی بود بگذر سوی او
تا ببینی ز آتش هجران کفن خاکسترش
جمله از خاک درش خیزند روز رستخیز
بسکه بیماران غم مردند بر خاک درش
دست برخنجر خرامان میرود آن ترک مست
مانده چشم حسرت خلقی به دست و خنجرش
فکر زلفت از سر وحشی سر مویی نرفت
گر چه مویی گشت از زلف تو جسم لاغرش
جان شیرین داد و غیر از تیشه نامد بر سرش
آنکه مشت استخوانی بود بگذر سوی او
تا ببینی ز آتش هجران کفن خاکسترش
جمله از خاک درش خیزند روز رستخیز
بسکه بیماران غم مردند بر خاک درش
دست برخنجر خرامان میرود آن ترک مست
مانده چشم حسرت خلقی به دست و خنجرش
فکر زلفت از سر وحشی سر مویی نرفت
گر چه مویی گشت از زلف تو جسم لاغرش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۲۴۹
گوهر بعدی:غزل ۲۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.