هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از درد هجران و عشق ناکام می‌نالد، اما در نهایت به این نتیجه می‌رسد که این درد به او صبر و قوت بخشیده است. او از طبیعت و عناصر آن مانند گل، خار، کوه و سیل برای بیان احساسات خود استفاده می‌کند و به قدرت و استقامت خود در برابر مشکلات اشاره دارد. همچنین، شاعر از عشق و مستی سخن می‌گوید و از خداوند می‌خواهد که روزی او را با آتش نیازارد. در پایان، شاعر به بلند شدن فکر خود از شب زنده‌داری اشاره می‌کند و از خداوند به خاطر چشمان بیدارش سپاسگزاری می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۱

هجرش آخر کرد خرم جان افگار مرا
عاقبت این درد صحت داد بیمار مرا

از چمن بیرون نخواهم برد مژگان درشت
تا نسازد گل به دامن باغبان خار مرا

دامن پر سنگ اینجا همچو کوه ایستاده ام
سیل نتواند ز جا جنباند دیوار مرا

از سر مستی کند در پای منبر رقصها
بر سر واعظ اگر مانند دستار مرا

تاب عشق لاله رخساران ندارم بیش ازین
روزیی آتش مکن یارب خس و خار مرا

سیدا فکر من از شب زنده داری شد بلند
حق بسیار است با من چشم بیدار مرا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.