۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷

ماه من مست شراب ناب می بینم تو را
لب به لب بر ساغر مهتاب می بینم تو را

از میان بوالهوس هرگز نمی آیی برون
کشتی افتاده در گرداب می بینم تورا

هیچ کس را طاقت نظاره روی تو نیست
پنجه خورشید عالم تاب می بینم تو را

در کدامین بزم امشب را به روز آورده یی
جام می بردست مست خواب می بینم تو را

آستان کوی تو پیر و جوان را متکاست
قبله ارباب شیخ و شاب می بینم تو را

سیدا آن سیمتن عزم کجا دارد که باز
اضطراب آلوده چون سیماب می بینم تو را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.