هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر دربارهی رنج، انتظار، امید و ناامیدی، فقر، و عشق است. شاعر از دردهای روحی و جسمی خود میگوید و امیدهایش را به تصویر میکشد. همچنین، او از زندگی پرچالش و ناپایدار خود سخن میگوید و آرزوهای محال خود را بیان میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج، ناامیدی، و مرگ ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسال سنگین باشد.
شمارهٔ ۹۲
غنچه دارم در بغل گر مشت زر باشد مرا
همچو گل در انجمن ها جا به سر باشد مرا
سینه خود کرده ام ماننده آئینه صاف
نیک و بد از دوربینی در نظر باشد مرا
همچو بوی گل عنان من به دست دیگر است
می روم از باغ بیرون کی خبر باشد مرا
از زمین تا آسمان یک قد مژگان بیش نیست
همچو شبنم روز و شب گر چشم تر باشد مرا
خواب راحت بسته از پهلوی من رخت سفر
همچو صورت تکیه بر دیوار و در باشد مرا
بی سرانجامی ز دست تیغ رهزن ایمن است
خانه بر دوشی به پیش رو سپر باشد مرا
انتظاری ای صدف تا چند بهر قطره یی
سنگ می گردد اگر آب گهر باشد مرا
خواب چون پروانه می گردد به گرد دیده ام
بس که سنگ آسیا در زیر سر باشد مرا
جانب دارالشفا تا کی نهم پا ای حکیم
آرزوی صندل بی دردسر باشد مرا
کشتی دریانشینان را ندانم حال چیست
در کنار بحرم و چندین خطر باشد مرا
مزرع خشک آبروی خویش می جوید ز ابر
حاصل کونین امید از چشم تر باشد مرا
از تهیدستی چو سرو باغ پایم در گل است
رخت می بندم اگر زاد سفر باشد مرا
می کنم از خامه خود آرزوهای محال
از نهال خشک امید ثمر باشد مرا
سیدا هستم چو مژگان پاسبان چشم او
ترکش پر تیر شبها در کمر باشد مرا
همچو گل در انجمن ها جا به سر باشد مرا
سینه خود کرده ام ماننده آئینه صاف
نیک و بد از دوربینی در نظر باشد مرا
همچو بوی گل عنان من به دست دیگر است
می روم از باغ بیرون کی خبر باشد مرا
از زمین تا آسمان یک قد مژگان بیش نیست
همچو شبنم روز و شب گر چشم تر باشد مرا
خواب راحت بسته از پهلوی من رخت سفر
همچو صورت تکیه بر دیوار و در باشد مرا
بی سرانجامی ز دست تیغ رهزن ایمن است
خانه بر دوشی به پیش رو سپر باشد مرا
انتظاری ای صدف تا چند بهر قطره یی
سنگ می گردد اگر آب گهر باشد مرا
خواب چون پروانه می گردد به گرد دیده ام
بس که سنگ آسیا در زیر سر باشد مرا
جانب دارالشفا تا کی نهم پا ای حکیم
آرزوی صندل بی دردسر باشد مرا
کشتی دریانشینان را ندانم حال چیست
در کنار بحرم و چندین خطر باشد مرا
مزرع خشک آبروی خویش می جوید ز ابر
حاصل کونین امید از چشم تر باشد مرا
از تهیدستی چو سرو باغ پایم در گل است
رخت می بندم اگر زاد سفر باشد مرا
می کنم از خامه خود آرزوهای محال
از نهال خشک امید ثمر باشد مرا
سیدا هستم چو مژگان پاسبان چشم او
ترکش پر تیر شبها در کمر باشد مرا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.