۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۰

دلبر سوداگر من عزم کابل کرده است
داغم از اعضا چو شاخ ارغوان گل کرده است

می برد آغوشم از حسرت ز جا چون برگ گل
محمل خود را مگر از بال بلبل کرده است

بهر قتلم کرده با او خونم انشا نامه یی
بر کمر بربسته شمشیر و تغافل کرده است

از پریشان روزگاری ها نمی آیم برون
خاطر آشفته ام بیعت به سنبل کرده است

خیر بادش سیدا کردم نوید وصل داد
می شود معلوم در رفتن تأمل کرده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.