۱۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۶

خلعت شادی خزان از قامت گلشن گرفت
خون بلبل غنچه بی باک را دامن گرفت

پرده شرم و حیا را زلف او در خون کشید
خط ز یوسف در لباس گرگ پیراهن گرفت

برق حسن او چو آه از حلقه آن زلف جست
آتش او خویش را چون دود بر روزن گرفت

آن هلال ابرو کمان از دست رستم می کشد
خط چون افراسیابش درچه بیژن گرفت

ناوک مژگان او از کاوش دل باز ماند
خنجر الماس او خاصیت آهن گرفت

پاره شد چون گل گریبانش ز دست انداز خط
ریسمان از اشک و از مژگان خود سوزن گرفت

با نصیحت آشنا گفتم شود بیگانه شد
دوستان خویش را از سادگی دشمن گرفت

سیدا روز سیه انداخت خط بر روی او
محنت شبهای هجران زود داد من گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.