هوش مصنوعی: این متن شعری است که از درد فراق و جدایی سخن می‌گوید. شاعر با تصاویر زیبا و احساسی، حالات روحی خود را پس از رفتن معشوق توصیف می‌کند. او از نگاه بی‌تفاوت معشوق، آتش درون خود، و ویرانی زندگی‌اش پس از این جدایی می‌گوید. در نهایت، معشوق با بی‌اعتنایی از او می‌رود و شاعر را در اندوهی عمیق باقی می‌گذارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و غم‌انگیز است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، برخی از تصاویر شعری مانند 'دریای آتش' یا 'سیه چون زلف' ممکن است برای خوانندگان جوان تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۴۶

دلبر سوداگر من عزم کابل کرد و رفت
روزگارم را سیه چون زلف و کاکل کرد و رفت

چون نسیم صبح آمد بر سرم روز وداع
مو به مویم را پریشان همچو سنبل کرد و رفت

از وصالش خانه من بود باغ دلگشا
خیر یادش تنگ همچون غنچه گل کرد و رفت

در عنانش رفتم و گفتم که خونم را بریز
بر کمر بربست شمشیر و تغافل کرد و رفت

قامت خم گشته ام را دید و رحمی هم نکرد
بر سر دریای آتش آمد و پل کرد و رفت

نامه سربسته ام را مهر از لب برگرفت
کلک خاموش مرا منقار بلبل کرد و رفت

سیدا روز وداعش گشتم او را سد راه
سر به پیش افگنده ایستاده تأمل کرد و رفت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.