هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، غزلی عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از عشق، جدایی، و درد فراق سخن می‌گوید. تصاویری مانند سبزپوش، زلف و رخسار معشوق، باده‌نوشی، و ماتم بزرگان به کار رفته‌اند. همچنین، اشاراتی به مفاهیم عرفانی مانند بیداری دل و مرگ نفس وجود دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همراه با استفاده از استعاره‌های پیچیده، ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی اشارات به باده‌نوشی و ماتم ممکن است نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح داشته باشد.

شمارهٔ ۱۷۴

شبی که بر سرم آن سبزپوش می آید
صدای مقدم خضرم به گوش می آید

به یاد زلف و رخش گلشن از گل و سنبل
قبا دریده سلاسل به دوش می آید

ندا کنند به مسجد مؤذنان هر صبح
حذر کنید که آن باده نوش می آید

که رفته است به گلشن که عندلیب امروز
خموش می رود و در خروش می آید

فغان ماتمیان بزرگان غافل را
صدای ناله کبکی به گوش می آید

تو باده می خوری و من کباب می گردم
تو می کشی و مرا خون به جوش می آید

به روز مرگ دل از خواب می شود بیدار
کسی که می رود از خود به هوش می آید

چرا به خون نه نشینم چو سیدا امروز
که گل به داغ پی گلفروش می آید
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.