۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۱

هر کس که زین محیط دم آب می خورد
تا هست پیچ و تاب چو گرداب می خورد

شب زنده دار منت ساقی نمی کشد
تا صبح می ز ساغر مهتاب می خورد

مستی که ز احتساب نیاید به خویشتن
سیلی ز نیشتر به رگ خواب می خورد

چون داغ لاله هر که سیه کاسه اوفتاد
از تشنگی ز چشمه خون آب می خورد

بر آرزوی خود نرسد دل ز اضطراب
این تشنه آب گفته و سیماب می خورد

در گوشه یی نشین و به دیوار رو بیار
شیخ آب و نان ز پشته محراب می خورد

ای سیدا مربی عالی طلب نمای
نیک و بدی که هست به ارباب می خورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.