هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از فرسودگی، پیری و از دست دادن امیدها و زیباییهای زندگی سخن میگوید. او با استفاده از تصاویر شعری مانند شکسته شدن خامه، نبودن گلها در چمن و پروانهای که دیگر دور شمع نمیرقصد، احساس ناامیدی و تنهایی خود را بیان میکند. همچنین، از دست رفتن آبرو و آرامش در وطن نیز مورد اشاره قرار گرفته است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق و احساسات پیچیدهای مانند ناامیدی، پیری و از دست دادن امیدها در شعر وجود دارد که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی بیشتری نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تصاویر شعری ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۲۸۹
با من ز عرضحال زبان در دهان نماند
اکنون ز حال خویش چگویم سخن نماند
گوهر ز بحر و لعل ز کان شکوه می کنند
آسوده خاطری به کسی در وطن نماند
با کهربا رجوع کنند اهل روزگار
امرو آبرو به عقیق یمن نماند
آورده رو به ابر ز بی شبنمی چمن
رنگ حیا به روی گل یاسمن نماند
پروانه یی که رقص رود گرد شمع کو
روشندلی که گرم کند انجمن نماند
از چشم نوخطان نگه دلبری رمید
از بوی مشک اثر به غزال ختن نماند
گشتیم پیر و رفت ز سر عقل و هوش ما
فصل خزان رسید و کسی در چمن نماند
از دست روزگار زدیم چاک جیب خویش
بر دوش من چو یوسف گل پیرهن نماند
مانند کلک مو شدم ای سیدا خموش
چون خامه شکسته مجال سخن نماند
اکنون ز حال خویش چگویم سخن نماند
گوهر ز بحر و لعل ز کان شکوه می کنند
آسوده خاطری به کسی در وطن نماند
با کهربا رجوع کنند اهل روزگار
امرو آبرو به عقیق یمن نماند
آورده رو به ابر ز بی شبنمی چمن
رنگ حیا به روی گل یاسمن نماند
پروانه یی که رقص رود گرد شمع کو
روشندلی که گرم کند انجمن نماند
از چشم نوخطان نگه دلبری رمید
از بوی مشک اثر به غزال ختن نماند
گشتیم پیر و رفت ز سر عقل و هوش ما
فصل خزان رسید و کسی در چمن نماند
از دست روزگار زدیم چاک جیب خویش
بر دوش من چو یوسف گل پیرهن نماند
مانند کلک مو شدم ای سیدا خموش
چون خامه شکسته مجال سخن نماند
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.