هوش مصنوعی: شاعر در این متن از شکست، ناامیدی و از دست دادن عشق و زیبایی می‌گوید. او از روزگار، فرصت‌های از دست رفته و حسرت‌هایش سخن می‌گوید و احساس شرمساری و ناتوانی می‌کند. همچنین، اشاره‌ای به از دست دادن معشوق و تأثیرات عمیق عشق بر زندگی خود دارد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی مانند شکست، حسرت و ناامیدی است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و مفاهیم به کار رفته نیاز به تجربه و بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۳۱۸

ز مهر روی تو گشتیم خاکسار آخر
چو آفتاب به عالم شدیم کار آخر

نهان در آئینه ام از تو هر غبار که بود
خط غبار تو آورد روی کار آخر

چرا به خون نه نشینم که همچو رنگ حنا
پریده رفت ز دست من آن نگار آخر

نشد ز سیمبران حاصلم به جز حسرت
به غیر داغ نبردم ز لاله زار آخر

نه برگ عیش مهیا نه توشه سفری
برون رویم از این شهر شرمسار آخر

کشید حسن تو را خط و زلف تنگ به بر
فتاد ملک تو بر دست مور و مار آخر

به روزگار زدم پنجه سیدا عمری
شکست دست مرا دست روزگار آخر
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.