هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم و اندوه خود نسبت به آینده می‌گوید، احساس تنهایی و بی‌پناهی می‌کند و از نادیده گرفته شدن توسط دیگران شکایت دارد. او از روزگار ناسازگار و بی‌اعتنایی مردم به ارزش‌هایش گله می‌کند و خود را درگیر گردباد مشکلات می‌بیند. با این حال، بر استغنای خود تأکید دارد و از وابستگی به دیگران دوری می‌جوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و اجتماعی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند نقد جامعه و استغنای درونی برای نوجوانان کم‌سن‌وسال ممکن است سنگین یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۳۳۹

بید مجنونم سر خود دیده ام در پای خویش
گر زنند آتش نمی جنبم چو شمع از جای خویش

کاسه گردابم و ابر طمع جو نیستم
می دهد چشمم به مردم آب از دریای خویش

می زنم بر استان اهل دولت پشت پا
تا به دست آورده ام دامان استغنای خویش

گوشه ویرانه شهرستان نماید جغد را
گردبادم می روم در دامن صحرای خویش

در دکان دارم متاع کس میاب و کس مخر
روزگاری شد خجالت دارم از کالای خویش

دست کوته کرده ام از بزم اهل روزگار
می برم خالی از این میخانه ها مینای خویش

در قفس افتادم و صیاد من آگه نشد
داغم از دست بدام افتادن بیجای خویش

روزی من می رساند سیدا روزی رسان
مانده ام امروز بر فردا غم فردای خویش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.