هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و غنایی، بیانگر درد دل شاعر از عشق نافرجام و رنجهای ناشی از آن است. شاعر از زلف معشوق، داغ دل، و اشکهایش سخن میگوید و احساسات خود را با تصاویر شاعرانه مانند «دریای خون در آستین» و «گرداب عمان در بغل» بیان میکند. همچنین، اشارههایی به مفاهیم عرفانی و معنوی مانند «ملک سلیمان» دارد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه پیچیده و احساسات عمیق است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی و شاعرانه نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل دارد.
شمارهٔ ۳۵۷
دارم ز دست داغ دل سامانیان در بغل
دریای خون در آستین گرداب عمان در بغل
عمریست تیرش را به دل از غیر پنهان کرده ام
ترسم که آخر گل کند چون غنچه پیکان در بغل
از فکر روی و زلف او دارد دل من روز و شب
شمع شبستان در نظر جزو گلستان در بغل
او همچو گل دارد نظر بر کیسه پر سیم و زر
ایستاده من در خدمتش چون غنچه سامان در بغل
در جستجویش کرده ام آماده اسباب سفر
از اشک آبم در گلو وز داغ دل نان در بغل
ای از جمالت زلف را چون مار هر سو گنجها
وی از خطت هر مور را ملک سلیمان در بغل
بردند از فکر لبت سر در گریبان غنچه ها
دارند گلها از غمت زخم نمایان در بغل
دل پاره پاره می روم تا درسگاهش سیدا
دارم به یاد زلف او جزو پریشان در بغل
دریای خون در آستین گرداب عمان در بغل
عمریست تیرش را به دل از غیر پنهان کرده ام
ترسم که آخر گل کند چون غنچه پیکان در بغل
از فکر روی و زلف او دارد دل من روز و شب
شمع شبستان در نظر جزو گلستان در بغل
او همچو گل دارد نظر بر کیسه پر سیم و زر
ایستاده من در خدمتش چون غنچه سامان در بغل
در جستجویش کرده ام آماده اسباب سفر
از اشک آبم در گلو وز داغ دل نان در بغل
ای از جمالت زلف را چون مار هر سو گنجها
وی از خطت هر مور را ملک سلیمان در بغل
بردند از فکر لبت سر در گریبان غنچه ها
دارند گلها از غمت زخم نمایان در بغل
دل پاره پاره می روم تا درسگاهش سیدا
دارم به یاد زلف او جزو پریشان در بغل
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.