۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۷

بی تو امشب بوی خون می آید از کاشانه ام
سنگ می بارد از دیوار و در بر خانه ام

از درون شیشه من تا سحر می رفت خون
بی لبت می ریخت می از جبهه پیمانه ام

در چراغ خانه ام می کرد روغن کار آب
باد صرصر بود لرزان از پر پروانه ام

آتشی در خرمن بنیاد من افتاده بود
برق همچون خوشه چین می گشت گرد دانه ام

پیکرم چون موی آتشدیده پیچ و تاب داشت
زلف بی تابی جدا می کرد دست از شانه ام

شمع از بی طاقتی می جست از جا چون سپند
آب می گردید و می شد کوه اگر همخانه ام

سیدا از خانه ام تا آن پری رو رفته است
بعد از این در کوچه و بازارها دیوانه ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.