۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۸

نفس عمریست می پیچد مرا در سینه می ترسم
عجب ماری شده پیدا در این گنجینه می ترسم

به چشم بس که گردد شکلهای مختلف ظاهر
چو بینم عکس خود در خانه آئینه می ترسم

به شهر از شالپوشان بس که پیدا شد خیانتها
به دوش هر که بینم خرقه پشمینه می ترسم

به حق چشم مخمور خود ای ساقی شرابم ده
سیه مست توام کی از شب آدینه می ترسم

به محشر می دهند ای سیدا اعضا گواهی را
به روز گیرودار از همدم دیرینه می ترسم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.