هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از زبان شاعری بیان می‌شود که درگیر احساسات شدید عشق، درد و دیوانگی است. او از فراق، انتظار و رنج‌های عشق سخن می‌گوید و با تصاویری مانند خشت سر، میخانه، سفره نان، و زلف یار، حالات روحی خود را توصیف می‌کند. شاعر از بی‌زبانی، خاموشی و نعمت سادگی نیز یاد می‌کند و در نهایت به دنبال گمشده دل خود می‌گردد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین برخی تصاویر و مفاهیم مانند رنج، دیوانگی و خون‌خواری نیاز به درک بالاتری از ادبیات و احساسات انسانی دارد.

شمارهٔ ۳۷۱

می روم هر سو سراغ دل ز مردم می کنم
طفل شوخی دارم او را هر زمان گم می کنم

خون من می ریزد و می پرسد احوال تو چیست
می زند شمشیر و می گوید ترحم می کنم

ساغر عشرت چو گل آسان نمی آید به دست
عمرها خون می خورم تا یک تبسم می کنم

از سر جرم من آن بدخوی پا کوته نکرد
عمرها شد زیر تیغ او تظلم می کنم

ماه را رخسار او خرگه نشین هاله کرد
آفرین بر خیره چشمی های انجم می کنم

بی زبانی نعمتی بودست من از سادگی
شکوه از خاموشی لبهای گندم می کنم

حرفهای بیجا گفتن از شمشیر تازی برتر است
اره می گردد زبانم تا تکلم می کنم

زلف بی پروای او شبها چو بر یارم رسد
می شوم دیوانه و با خود تکلم می کنم

چون تنور از انتظاری می شود چشمم سیاه
سفره خود تا سفید از نان گندم می کنم

می روم زین پس سوی میخانه همچون سیدا
بالش آسایش از خشت سر خم می کنم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.