هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات غمگین و دلتنگی شاعر است که از دوری از وطن، فراموشی خاطرات شیرین و ناامیدی از آرزوها سخن می‌گوید. شاعر خود را مانند بلبلی در قفس می‌بیند که از یاد چمن رفته است. او از آرزوهای بربادرفته و دوری از وطن می‌نالد و به‌صورت نمادین از خود و خویشتن فاصله می‌گیرد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاطفی مانند ناامیدی، دلتنگی و فراق است که درک آن برای سنین پایین‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم نمادین و انتزاعی موجود در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارند.

شمارهٔ ۳۷۳

ز شهر از دست تو امروز ای گل پیرهن رفتم
به خود پیچیده همچون گردباد از خویشتن رفتم

به یاد چشمت امشب خواب دیدم آهوی مشکین
تصور کرده زلفت را به صحرای ختن رفتم

مرا کی می توانند از زبانها جمع کرد اکنون
من آن راز نهان بودم که بیرون از دهن رفتم

سرانگشتم ز دندان ندامت شعله افشان شد
سزای آنکه همچون شمع در هر انجمن رفتم

ز بوی گل شنیدم تا حدیث بی وفایی را
چو طفل غنچه پیش از مرگ در فکر کفن رفتم

به خود افغان کنان می گفت در کنج قفس بلبل
فراموش آنقدر گشتم که از یاد چمن رفتم

به ملک خود ندیدم سیدا روی طرب هرگز
ز دست آرزوهای خود آخر از وطن رفتم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.