۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷۹

گردبادم خاک در چشم چراغت می کنم
با زبان آتشین چون لاله داغت می کنم

می توانم گلشنت را سوخت از یک برق آه
پاس خاطر داریی گلهای باغت می کنم

باده نابم ولی چشمت به خونم تشنه است
روغن بادامم اما بی دماغت می کنم

با وجود آنکه می دانم کجا داری مقام
لیک با خود پس نمی آیم سراغت می کنم

تا نریزد باده وصلت به کام سیدا
چشم پر خون را نگهبان ایاغت می کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.