هوش مصنوعی: این شعر از وحشی بافقی بیانگر درد عشق ناکام و رنج‌های ناشی از آن است. شاعر از پایان عشق خود و نابودی زیبایی‌ها و شادی‌ها می‌گوید. او از ستمی که بر عشقش رفته و از غرور و بدمستی معشوق که باعث نابودی رابطه شده، شکایت می‌کند. همچنین، شاعر به تلخی‌های زندگی و ناامیدی‌هایش اشاره می‌کند و از بیهودگی تلاش‌هایش سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعات آن مانند ناامیدی و تلخی زندگی نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌های شخصی بیشتری دارد تا به درستی درک شود.

غزل ۲۹۱

انجام حسن او شد پایان عشق من هم
رفت آن نوای بلبل بی برگ شد چمن هم

کرد آنچنان جمالی در کنج خانه ضایع
بر عشق من ستم کرد بر حسن خویشتن هم

بدمستی غرورش هنگامه گرم نگذاشت
افسرده کرد صحبت بر هم زد انجمن هم

گو مست جام خوبی غافل مشو که دارد
این دست شیشه پرکن، سنگ قدح شکن هم

جان کندن عبث را بر خود کنیم شیرین
یکچند کوه می‌کند بیهوده کوهکن هم

وحشی حدیث تلخست بار درخت حرمان
گویند تلخ کامان زین تلختر سخن هم
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۹۰
گوهر بعدی:غزل ۲۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.