هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از روزگاران گذشته و خوشی‌هایی که با معشوق داشته یاد می‌کند و اکنون که از آن روزها دور شده، احساس تنهایی و اندوه می‌کند. او از درد فراق و نبود معشوق می‌نالد و خاطرات شیرین گذشته را مرور می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۳۹۱

یاد آن شبها که در بر گلعذاری داشتم
در دل از مژگان شوخش خارخاری داشتم

خانه ام چون خنده گل بود لبریز از نشاط
در کنار آشیان خرم بهاری داشتم

موج می زد داغ خون در کربلای سینه ام
تا نظر می کرد چشمم لاله زاری داشتم

از دل صد پاره چون گل بود عیش من مدام
پیش از این در این چمن خوش روزگاری داشتم

می شمردم پرتو خورشید را عکس سراب
تا ز رویش در نظر آئینه داری داشتم

می خورم خون جگر تا صاف شد آئینه ام
پشت و رویم بود یکسان تا غباری داشتم

تا سحر می گشت در فکر پریشانی سرم
ای خوش آن شبها که با زلف تو کاری داشتم

این زمان محتاج با یکدانه اشکم سیدا
پیش از این چون بحر هر گوهر کناری داشتم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.