هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس تنهایی، ناامیدی و بی‌پناهی خود سخن می‌گوید. او در گلزاری بدون سرو قد (نماد زیبایی و استواری) خاموش است و تنها صدای خوشامدگویی از گوشش شنیده می‌شود. در کوچه‌ای ساکت، آواز پایی می‌آید و او از دم آبی که از بالانشینان بوده می‌نوشد. شاعر از شب تا روز به دنبال دلجویی از ارباب صحبت است و به دلیل بی‌هوشی، خود را در میخانه می‌یابد. در بزم هوشیاران، اگر حاضر شود، از ساقی می‌خواهد که عیبش را نگیرد. او گاهی چشمانش را می‌گشاید و گاهی می‌پوشاند. رخ دریادلی را در خواب و بیداری نمی‌بیند و از چشم منفعت‌جوی بازار فراموش شده است. گلفروشان از غنچه چیدن دست کوتاه کرده‌اند و آغوش شاعر در این وادی نارسا مانده است. از تهیدستی، روی مطلب را ندیده و قبای تازه گل بر دوشش سنگینی می‌کند. او مرید غنچه است و از جا گریبان چاک می‌خیزد. حلقه‌ای که از طوق قمریان در گوشش انداخته‌اند، او را آزار می‌دهد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه، اجتماعی و فلسفی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است برای آن‌ها جذاب نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی، تنهایی و فراموشی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۳۹۶

به گلزاری که در وی سرو قدی نیست خاموشم
ز طوق قمریان انداختند این حلقه در گوشم

مرید غنچه ام از جا گریبان چاک می خیزم
گرانی می کند چون گل قبای تازه بر دوشم

کنار من ندیده روی مطلب از تهیدستی
در این وادی کمند نارسا افتاده آغوشم

کنند از غنچه چیدن گلفروشان دست خود کوته
ز چشم منفعت جویای بازار فراموشم

رخ دریادلی در خواب و بیداری نمی بینم
حبابم چشم خود گه می گشایم گاه می پوشم

به بزم هوشیاران گر روم ساقی مکن عیبم
به خود میخانه می سازم گمان از بس که بی هوشم

ز شب تا روز دلجویی کنم ارباب صحبت را
دم آبی که از بالانشینان بود می نوشم

در این کو سیدا آواز پایی از که می آید
صدای خیر مقدم می برآید از لب گوشم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.