۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۷

خبر می گوید از راز درون لبهای خاموشم
زند پهلو به روی حلقه در حلقه گوشم

شدم پیر و نمی آید برون گهواره از یادم
قدم در ملک هستی تا نهادم خانه بر دوشم

قلندر مشربم یا اهل دنیا رو نمی آرم
گهی چون آئینه عریانم و گاهی نمدپوشم

سبک چون بوی گل از جامه خواب ناز برخیزم
بحمدالله که دست تربیت دور است از دوشم

شکفتن رفته است ای سیدا عمریست از یادم
سخن بسیار دارم بر لب و چون غنچه خاموشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.