هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق، جادوی نگاه معشوق، دیوانگی ناشی از دوری، و پریشانی‌های روحی و عاطفی خود سخن می‌گوید. او از تبدیل شدن به هندو، پریشان‌گویی، و خدمت به گیسوی معشوق یاد می‌کند و به مفاهیمی مانند ملامت، درد عشق، و پریشانی‌های درونی اشاره دارد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عرفانی و عاشقانه پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند دیوانگی و پریشانی‌های عاطفی نیاز به سطحی از بلوغ فکری برای درک دارند.

شمارهٔ ۳۹۸

تا گرفتم خو به سحر نرگسش جادو شدم
گوشه چشمی ز خالش دیدم و هندو شدم

دوریی زنجیر رسوا می کند دیوانه را
تا ز دستم رفت زلف او پریشان گو شدم

ژنده پوشیدن نگردد جمع با تن پروری
خرقه پشمینه کردم تا به بر چون مو شدم

جز پریشانی زلف او نصیب من نشد
عمرها چون شانه خدمتگار آن گیسو شدم

از دل خوبان توان از رفتگی کردند جای
هر کجا آئینه یی دیدم سراپا رو شدم

عقده ها دارم به دل از حرف پهلودار خلق
تا چو بند جامه اش یک روز در پهلو شدم

نکهت سنبل دماغم را پریشان کرد و رفت
چون صبا تا محرم آن زلف عنبربو شدم

قدر صاحب درد صاحب درد می داند که چیست
در تفکر هم کجا دیدم سر زانو شدم

می نوازم پشت تیغی بردم تیغ هلال
آشنا تا با سلام گوشه ابرو شدم

از ملامت سیدا یوسف عزیز مصر شد
تا به بدنامی دریدم پیرهن نیکو شدم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.