۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰۴

بی خود شدم از زلف دو تا کام گرفتم
در دام تو افتادم و آرام گرفتم

مرغان چمن را به دهم مهر نهادم
رفتم به گلستان و تو را نام گرفتم

تا چشم تو را سوی چراغم نظر افتد
روغن ز گل نرگس و بادام گرفتم

بر کعبه رخساره تو روی نهادم
با قافله زلف ره شام گرفتم

در کوی تو رفتم به قد خم شده امشب
خود را چو مه نو به لب بام گرفتم

سرگشته مرا ساخته چون سنگ فلاخن
جامی که من از گردش ایام گرفتم

بر تنگ شکر چشم چو سید نگشایم
تا از لب او لذت دشنام گرفتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.