هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از عشق و دلدادگی سخن می‌گوید و از رنج‌ها و لذت‌های آن می‌نالد. او از دشنام معشوق، سرگشتگی، اسارت در دام عشق و آرامشی که در این راه یافته است، یاد می‌کند. همچنین، از زیبایی‌های معشوق و طبیعت اطرافش نیز سخن به میان می‌آورد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۴۰۴

بی خود شدم از زلف دو تا کام گرفتم
در دام تو افتادم و آرام گرفتم

مرغان چمن را به دهم مهر نهادم
رفتم به گلستان و تو را نام گرفتم

تا چشم تو را سوی چراغم نظر افتد
روغن ز گل نرگس و بادام گرفتم

بر کعبه رخساره تو روی نهادم
با قافله زلف ره شام گرفتم

در کوی تو رفتم به قد خم شده امشب
خود را چو مه نو به لب بام گرفتم

سرگشته مرا ساخته چون سنگ فلاخن
جامی که من از گردش ایام گرفتم

بر تنگ شکر چشم چو سید نگشایم
تا از لب او لذت دشنام گرفتم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.