هوش مصنوعی:
شاعر در این ابیات از ناکامیها و رنجهای زندگی خود میگوید. او احساس میکند که بخت تاریکی دارد و در زندگی با مشکلات زیادی روبرو است. شاعر از تنهایی، بیخانگی و بیپناهی سخن میگوید و بیان میکند که حتی اگر تلاش کند، تغییری در وضعیتش ایجاد نمیشود. او همچنین از نادیده گرفته شدن و بیتوجهی دیگران شکایت دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق فلسفی و اجتماعی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و تنهایی ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
شمارهٔ ۴۰۷
دری گشاده نگردد اگر گدای شوم
به استخوان قند آتش اگر همای شوم
مرا چو گرد به دنبال خویش نگذارند
اگر به قافله خضر رهنمای شوم
ز کاکلش نگذارند بر کفم تاری
اگر چو شانه سراسر گره گشای شوم
متاع قافله ها نیست جز گرانی گوش
فغان بلند نسازم اگر درای شوم
مرا که در کف دل نیست یک درم داغی
به بزم لاله عذاران چگونه جای شوم
اگر به چشمه آئینه عکس اندازم
ز بخت تیره سراپا میان لای شوم
به بزم بی سر و پایان سریست خوبان را
به مصلحت دو سه روزی برهنه پای شوم
به باد صبح مرا بس که سیدا خویشیست
چه لازم است که بی خانه و سرای شوم
به استخوان قند آتش اگر همای شوم
مرا چو گرد به دنبال خویش نگذارند
اگر به قافله خضر رهنمای شوم
ز کاکلش نگذارند بر کفم تاری
اگر چو شانه سراسر گره گشای شوم
متاع قافله ها نیست جز گرانی گوش
فغان بلند نسازم اگر درای شوم
مرا که در کف دل نیست یک درم داغی
به بزم لاله عذاران چگونه جای شوم
اگر به چشمه آئینه عکس اندازم
ز بخت تیره سراپا میان لای شوم
به بزم بی سر و پایان سریست خوبان را
به مصلحت دو سه روزی برهنه پای شوم
به باد صبح مرا بس که سیدا خویشیست
چه لازم است که بی خانه و سرای شوم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.