هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر در مواجهه با دشواریها، ناملایمات و بیعدالتیهای زندگی است. شاعر از بیتوجهی به دشمنان، شکستن دندان بدگویان با سکوت، پریشانی و درماندگی، تیرهبختی، دیوانگی و عشق شدید، و رهایی از تعلقات دنیوی سخن میگوید. تصاویر شعری مانند سنگ زدن بر دهان خصم، دست بر سر نهادن از پریشانی، و آتش زدن غنچه با منقار بلبل، نشاندهندهی حالات روحی پیچیده و پرتنش شاعر است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عرفانی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، برخی تصاویر مانند 'دندان بدگو را خموشی بشکند' یا 'آتشی در غنچه منقار بلبل میزنم' ممکن است نیاز به درک بالاتری از استعارههای ادبی داشته باشند.
شمارهٔ ۴۱۲
در چمن از گریه آبی بر رخ گل می زنم
آتشی در غنچه منقار بلبل می زنم
از تعلق دست می شویم چو ابر نوبهار
می شوم دیوانه و پا بر سر پل می زنم
مرده پروانه را تا دیده ام بر پای شمع
خویش را در آب و آتش بی تأمل می زنم
از تردد پا به دامن می کشم محراب وار
پنجه ای در پنجه اهل توکل می زنم
حاجت دربان نباشد خانه زنجیر را
دور اگر اینست خود را بر تسلسل می زنم
من چه کردم تیره بختان را سرآمد گشته ام
بهر عرض حال خود زانو به کاکل می زنم
از پریشانی به گلشن دست بر سر می نهم
خلق پندارند بر دستار سنبل می زنم
سیدا دندان بدگو را خموشی بشکند
بر دهان خصم خود سنگ تغافل می زنم
آتشی در غنچه منقار بلبل می زنم
از تعلق دست می شویم چو ابر نوبهار
می شوم دیوانه و پا بر سر پل می زنم
مرده پروانه را تا دیده ام بر پای شمع
خویش را در آب و آتش بی تأمل می زنم
از تردد پا به دامن می کشم محراب وار
پنجه ای در پنجه اهل توکل می زنم
حاجت دربان نباشد خانه زنجیر را
دور اگر اینست خود را بر تسلسل می زنم
من چه کردم تیره بختان را سرآمد گشته ام
بهر عرض حال خود زانو به کاکل می زنم
از پریشانی به گلشن دست بر سر می نهم
خلق پندارند بر دستار سنبل می زنم
سیدا دندان بدگو را خموشی بشکند
بر دهان خصم خود سنگ تغافل می زنم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.