۱۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۵

بی تو امشب بس که احوال خرابی داشتم
از تهی آغوش خود پیچ و تابی داشتم

پیکرم می جست همچون نبض بیماران ز جا
تا سحر چون موج سیماب اضطرابی داشتم

آتشم افسرده روی و در چراغم نم نبود
بی جمالت خانه بی آب و تابی داشتم

اشک می پاشید بر اطراف مژگانم نمک
گاه می گفتم به چشم خود که خوابی داشتم

هر چه می کردی تو امشب بود کارم پیروی
هر چه می گفتی زبان بی جوابی داشتم

می شمردم هر زمان داغ شب بگذشته را
تا به وقت صبح با خود سر حسابی داشتم

در خیال خط رخسار تو هوشم رفته است
گر چه در ظاهر به پیش رو کتابی داشتم

چون نگرید خون به حالم روز و شب ای سیدا
در کنار خویش ماه و آفتابی داشتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.