۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۹

بس که خو کردست با کلفت دل غم پیشه ام
سنگ می گردد اگر ریزند می در شیشه ام

برقم و بر خرمن اهل ستم دارم گذر
هر کجا خار مغیلان است باشد بیشه ام

نخل سبزم از کدامین جوی آبم داده اند
سایه من بید مجنون است سنبل ریشه ام

هر کجا آتش علم گردد پر و بال من است
نیست چون مرغ کباب از سوختن اندیشه ام

سیدا با کوهکن از بس که دارم نسبتی
نیست غیر از نام شیرین بر زبان تیشه ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.