۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴۴

گر به طوف خاکم آن عاشق نواز آید برون
از سر خاکم به جای سبزه ناز آید برون

رفت سوی خانه خود یار و من تا روز حشر
می نشینم بر امید آنکه باز آید برون

کار خوردان از بزرگان زود می گیرد رواج
شیشه از پیش خم می سرفراز آید برون

گر غمش از نام بگذارد قدم فر سینه ام
جان به استقبال او با صد نیاز آید برون

بسته ام در خدمت زلفش کمر چون سیدا
خضر کی از فکر این عمر دراز آید برون
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.