۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۹

کجا رفتی ز آغوش تماشا ای نگار من
نگه فواره خون شد به چشم انتظار من

به حاکم هر که اندازد نظر خاموش می گردد
به سنگ سرمه پهلو می زند سنگ مزار من

به رقص آورده چون فرهاد و مجنون کوه و صحرا را
گل داغ جنون من نسیم لاله زار من

چه روی آتشین است این چه قد شعله خیز است این
شرار خرمن برق است آغوش و کنار من

لب لعلت سرکویت خط سنبل خریدارت
شراب بی خمار من بهشت من بهار من

تویی درمان و درد من طبیب سیدای من
متاع خان و مان من چراغ روزگار من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.