۱۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۶

کرده ام بالین آسایش ز دست خویشتن
خفته ام در سایه دیوار بست خویشتن

تا به کی ای پسته مغزم را پریشان می کنی
رفته ام من هم به سودای شکست خویشتن

ساقی ایام مهیا کرده جام انتقام
تکیه ای نرگس مکن بر چشم مست خویشتن

پنجه بر رو می زدم زین پیش طفل توبه را
می گزم چون غنچه اکنون پشت دست خویشتن

می روم زین بحر آخر سیدا با دست خشک
غیر مأیوسی نمی بینم به پشت خویشتن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.