۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۳

تا کی چو گل نشینم در خون تپیده بی تو
خارم شکسته بر پا دستم بریده بی تو

بی روی تو نگاهم صیدیست زخم خورده
مژگان بود به چشمم تیر خلیده بی تو

از بوی صندل آید درد سرم به فریاد
از یاد سرمه افتد خاکم به دیده بی تو

برگ خزان به رویم سیلی زنان نشسته
ای گل بیا که عمریست رنگم پریده بی تو

از برق انتظاری بگداخت چشم زارم
بر کشتزار صبرم آفت رسیده بی تو

سر رشته امیدم از دست غم گسسته
پیراهن حیاتم بر تن دریده بی تو

بر زانوی تفکر دارم سر ارادت
در زیر بار کلفت پشتم خمیده بی تو

چون سیدا نداریم با خویش آشنایی
گردم به شهر و صحرا از خود رمیده بی تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.