۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۴

هر شب چو شمع دارم سوز و گداز بی تو
چون کاکلت نماید شبها دراز بی تو

مرهم نهاده ناصور بر زخم سینه من
بیماریم شد افزون ای چاره ساز بی تو

آئینه دل من افتاده از نظرها
بر خاک تیره مالد روی نیاز بی تو

شبها ز بند بندم افغان برون برآید
چون نی شکسته حالم ای دلنواز بی تو

محراب از دو جانب بر روی من کشد تیغ
مسجد اگر درآیم ای قبله ساز بی تو

از رفتن تو افتاد در خانه من آتش
چون داغ از دل من گل کرد راز بی تو

چون مرغ نیم بسمل کارم بود تپیدن
در صیدگاه نازت ای شاهباز بی تو

احوال سیدا را از قمریی چمن پرس
چون سبزه پایمال است ای سرو ناز بی تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.